![](/upload/a/ahooramazda/image/863065.jpg)
فرخی
(روستازاده ای کامروا)
اوازاه ی شاعر نوازی امرای چغانی از مرزهای خراسان در گذشته بود که پسر جولوغ سیستانی از غلامان امیر خلف بانو اخرین امیر صفاری زیر بار هزینه های زندگی قد خم کرد و با جبه ای پس و پیش چاک از سر ناگزیری با شعری به نرمی حریر راهی دربار چغانی شد.
روستازاده ی سیستانی وقتی قصیده ی زیبای (با کاروان حله) را بر خواجه عمیداسعد وزیر چغانی خواند وزیر باور نکرد که این شعر ساخته ی خود او باشد.
گفت امیر فردا در داغگاه خواهد بود و داغگاه جایی است سرسبز و خرم با گل ها و شقایق ها که در انجا کره اسبان را داغ می کنند قصیده ای گوی و فردا بر امیر بخوان.
فردای ان روز وقتی امیر قصیده ای را که فرخی شاعر سیستانی در وصف داغگاه گفته بود بشنید از زیبایی و استواری ان به شگفتی درماند و او را چهل کره اسب که خود شاعر از گله امیر جدا کرد به پاداش داد.
فرخی علاوه بر شاعری اوازی خوش داشت و ساز هم خوب می نواخت.
فکر و شعر فرخی
دیوان شعر فرخی که بالغ بر چند هزار بیت می شود مجموعه ای است ازقصاید چند ترکیب بند و تعدادی غزل و قطعه و رباعی فرخی بخش عمده ای از قصاید خود را در دربار غزنوی سروده و به شیوه ی شاعران روزگار خود به مدح سلاطین امرا و وزرا و بزرگان عصر خویش پرداخته است.
در بیش تر از این قصاید شاعر نخست جلوه های طبیعت مثل بهار خزان صبح شب ابر و رود را توصیف کرده و انگاه از بزرگی ها و بزرگواری های ممدوح یاد کرده است.
نظرات شما عزیزان:
|